خاطرات مهدیسا
سلام مامانی
شرمنده خیلی وقته مطلب جدید ننوشتم
عزیز دل مامان روز به روز بزرگتر ، شیرینتر و فضول تر می شی
امروز یکسال و ٢ ماه و ١١ روزت شده عزیزم الان ٢ ماهه که راه افتادی دخترم دیگه میتونه روی پای خودش راه بره فدات بشم چقدر مرور این خاطراتت برام شیرینه حالا من و دخترم تو خونه دنبال بازی می کنیم مامان خیلی تند می دوه و مهدیسا خانم هنوز نمی تونه به مامانش برسه ولی بازم گاهی به مهدیسا فرصت میدم که مامانش رو بگیره وقتی میای دنبالم و منو می گیری کلی بلند بلند می خندی خیلی بهمون خوش میگذره
وای مامانی الان که دارم این مطالب رو می نویسم نصفه شبه خوابیدی دلم برات تنگ شد نمی دونم باتو ناقلا چیکار کنم موقعی که بیداری و فضولی می کنی ونمی گذاری مامان کاری انجام بده میگم زود بخوابی ولی وقتی می خوابی دلم برات تنگ میشه بلا
یک هفته میشه که یاد گرفتی بلند بلند بوس کنی چه بوس های شیرینی که به مامان نمیدی فدای بوس کردن هات بشم هر موقع که من و بابا جون میگیم مهدیسا بوس بده با اون لب های کوچولوت چه بوس های شیرین که نمیدی و کلی خودت رو برامون لوس میکنی
دایره لغت کلمات مهدیسا
ماما ، بابا ، به آقایی میگی قاقا ، به ، بد ، نه ، ده تا ، باشه و کلمه های دیگه
مامانیتقریبا ٥٠روزه میشه که یاد گرفتی موقعی که ازت می پرسیم مامان یا بابا رو چند تا دوست داری میگی ده تا اونم با اشوه ما هم کلی ذوق می زنیم
ماشا الله از هنر های دیگه شما دختر بلا بگم نای نای کردنت هست دخترم مثل مامانش سر خوشه
هر موقه که آهنگشادی بشنوی یا بگم نای نای شروع می کنی برقصیدن دختر فسقلی من اینقدر ناز قر میده بعضی موقع ها فک مون میفتده دختر به این فسقلی این طوری نای نای کنه
خودت رو برای همه شیرین میکنی با بوس کرن هات ناز کردن هات و نای نایت
مامانی این روزهای شیرین با تو بودن همش خاطر هست که می دونم دلم برای این روز ها خیلی تنگ میشه فدای دختر گل مامان بشم من عزیزم بوووووس