مهدیسامهدیسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

روزهای شیرین مهدیسا

خاطرات مهدیسا

1391/7/11 2:58
نویسنده : مهدیساجون
760 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی

شرمنده خیلی وقته مطلب جدید ننوشتم

عزیز دل مامان روز به روز بزرگتر ، شیرینتر و فضول تر می شی چشمک

امروز یکسال و ٢ ماه و ١١ روزت شده عزیزم  الان ٢ ماهه که راه افتادی دخترم دیگه میتونه روی پای خودش راه بره فدات بشم چقدر مرور این خاطراتت برام شیرینه حالا من و دخترم تو خونه دنبال بازی می کنیم مامان خیلی تند می دوه و مهدیسا خانم هنوز نمی تونه به مامانش برسه ولی بازم گاهی به مهدیسا فرصت میدم که مامانش رو بگیره وقتی میای دنبالم و منو می گیری کلی بلند بلند می خندی خیلی بهمون خوش میگذره

وای مامانی الان که دارم این مطالب رو می نویسم نصفه شبه خوابیدی دلم برات تنگ شد نمی دونم باتو ناقلا چیکار کنم موقعی که بیداری و فضولی می کنی ونمی گذاری مامان کاری انجام بده میگم زود بخوابی ولی وقتی می خوابی دلم برات تنگ میشه بلا

یک هفته میشه که یاد  گرفتی بلند بلند بوس کنی چه بوس های شیرینی که به مامان نمیدی فدای بوس کردن هات بشم هر موقع که من و بابا جون میگیم مهدیسا بوس بده با اون لب های کوچولوت چه بوس های شیرین که نمیدی و کلی خودت رو برامون لوس میکنیماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچ

دایره لغت کلمات مهدیسا

ماما ، بابا ، به آقایی میگی قاقا ، به ، بد ، نه ، ده تا ، باشه و کلمه های دیگه

مامانیتقریبا ٥٠روزه میشه که یاد گرفتی موقعی که ازت می پرسیم مامان یا بابا رو چند تا دوست داری میگی ده تا اونم با اشوه ما هم کلی ذوق می زنیم قلبقلبقلب

ماشا الله از هنر های دیگه شما دختر بلا بگم نای نای کردنت هست دخترم مثل مامانش سر خوشه

هر موقه که آهنگشادی بشنوی یا بگم نای نای شروع می کنی برقصیدن دختر فسقلی من اینقدر ناز قر میده بعضی موقع ها فک مون میفتده دختر به این فسقلی این طوری نای نای کنهقهقهه

خودت رو برای همه شیرین میکنی با بوس کرن هات ناز کردن هات و نای نایت

مامانی این روزهای شیرین با تو بودن همش خاطر هست که می دونم دلم برای این روز ها خیلی تنگ میشه فدای دختر گل مامان بشم من عزیزم بوووووسماچماچماچماچبغل

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان صبا گلی
11 مهر 91 8:43
مادر من بدترین مادر دنیاست..... می دانید! آخر او هیچ وقت کارهایی را که مادران فداکار و مهربان انجام می دهند انجام نداده است. مثلا هیچ وقت نشده که باقیمانده غذای مرا بخورد یا لقمه دهنی مرا به دهانش بگذارد. او هیچ وقت به خاطر خراب کردن امتحاناتم برای من زار زار گریه نکرده یا مثلا برای اینکه غذایم را تمام کنم بشقاب به دست دنبال من دور خانه راه نیفتاده است. به نظرم او اصلا من را دوست نداشته باشد چون او هیچ گاه فقط برای من بستنی نمی خرد و همیشه همراه من بستنی می خورد و بستنی خوردن من را هم تماشا می کند. یا مثلا وقتی من بازی کرده ام به کناری نیستاده و برایم کف نزده او همیشه خودش همراه من در بازیها شرکت می کند. به نظرم مادرم اصلا شبیه مادران مهربان و ایثارگر داستانها نیست، مادران فدارکار قصه ها کمی چاق هستند اما او همیشه مواظب سلامتی و هیکل خودش هم هست . مثلا هیچ وقت با موهای ژولیده و لباسهای کثیف و نامرتب به تمیز کردن خانه و غذا پختن برای من نپرداخته. گاه گاهی او بسیار از من زیباتر بوده! او به جای بوی پیاز داغ همیشه بوی خوب می دهد. هیچ وقت نشده که مادر من به خاطر نبودن من به مهمانی یا گردش نرود یا بدون من اصلا به او خوش بگذرد. هیچ وقت کارهایی را که دوست دارد کنار نگذاشته تا فقط به کارهای من و زندگی من برسد. اصلا او کارهایی را که مادر بزرگها می گویند انجام نمی دهد. هیچ وقت نشده که به من نصیحت کند و ساعتها به من بگوید چه کار کنم و چه کار نکنم. او همیشه با من حرف می زند و آن کاری را که درست است انجام می دهد. او هیچ وقت خودش به تنهایی کارهای خانه را انجام نمی دهد تا من خسته نشوم بلکه همیشه از من کمک می گیرد و مرا به کار می کشد. او صبح به صبح مهربانانه اتاق را مرتب نمی کند و انجام دادن کارهای مرا به عهده نمی گیرد. او همیشه دلش را به بافتن موهای من یا درست کردن غذای مورد علاقه ام خوش نمی کند گاهی به علاقه خودش و دیگران هم توجه می کند و برای خودش کتاب می خواند. اصلا او هر کاری را که دلش می خواهد انجام می دهد شاید یادش رفته که مادر است و مادران نباید کارهای مورد علاقه شام را انجام دهند. ولی در هر حال که مادر من اینطوری است. ولی یک چیز را می دانید؟ مادر من مادریست که مرا از مادر شدن نمی ترساند. حالا خوب می دانم که می شود هم مادر باشم و هم زندگی خودم را از دست ندهم . مادر بشوم و هویت انسانی خودم را به کناری نگذارم. می دانم که لزومی ندارد برای مادر بودن دچار خود فراموشی شوم و ادامه زندگی خودم را در زندگی فرزندانم جستجو کنم. حالا می دانم که هم می شود خودم باشم و هم یک مادر حتی یک مادر خوب! و شاید بتوان گفت: بهترین مادر دنیا....!
مامانی درسا
9 آذر 91 2:31
عزیزم کی اومدی ؟؟؟؟؟؟ هزارماشاالله دخترم کلی شیرین کاری میکنه .....زنده باشی مهدیسا گلی ........مامانش بفرما خصوصی